"در هر قبیله و طایفه ای ، در هر جغرافیا و زمانی ، یکجور رسم بوده ، همیشه پدرها جور عجیب و نایابی خاطر پسر ارشدشان را میخواهند .
قطعا تجربه نکرده ام اما دیده ام پسر ارشد که به ثمر رسید ، خیالشان راحت ِ خانه است . "
کلمات یکی یکی جا خالی میکنند . کاش تا این متن به پایان نرسیده بغض امانم دهند .
روضه نمی گویم بلد هم نیستم . روضه مستمع میخواهد ، مقدمه میخواهد
اما
غربت ِ پدری که مقابل هلهله ی دشمن کمرش میشکند آدم را به درد می آورد.
" و به هرسو نظر کرد علی اکبرش را دید "
پسر بزرگ نکرده ام که دست و چا بزند ...
اربااربا دل بابای اکبر بود ...
بمیرم برا غریبیت مولای من ...
+تو چرا انقدر مکرر شده ای ؟
+ هشتم محرم الحرام 1440
منو درگیرایی ذهنم...برچسب : نویسنده : zirederakhtealbalo96 بازدید : 124